خبر » شهسوار کردستان: زندگی شهید جمیل شهسواری به همراه خاطرهها

به گزارش پیشمرگ روح الله، بی شک این خط حماسه , با شهادت شهید شهسواری به پایان نخواهد رسید و بیت الغزل آن , همچنان با ایثار دلیرانی دیگر ,تکرار خواهد شد، کتاب "شهسوار "کوششی است از سر ارادت به شهید جمیل شهسواری و حماسه ی ماندگار ی که افرید.
این کتاب به همت رشد شاهد به چاپ رسیده و توسط جناب اقای موریس شیخی به تحریر در امده که در 160 صفحه تدوین شده است.
کتاب"شهسوار" به معرفی شهید "جمیل شهسواری" از شهدای استان کردستان و فرماندهی گردان حضرت رسولالله (ص) و بیان خاطرات وی از زبان خانواده و همرزمان او اختصاص دارد.
«شهسوار»
کتاب دوم از مجموعۀ «قصههای سرزمین صفا و وفا»
شهسوار» مجموعهای از 52 داستان جذاب از پاسدار دلاور اسلام، فرماندۀ شهید جمیل شهسواری است سردار شهید پیشمرگ مسلمان كُرد جمیل كه 27 اسفند 1374 هنگامی كه برای منهدم ساختن مركز تجمع نیروهای ضد انقلاب به كردستان عراق اعزام شده بود پس از انهدام این مركز طی یك عملیات مبارزه شجاعانه شهدنوشین شهادت را نوشید.
در مقدمه کتاب میخوانیم:
در میان پیشمرگان مسلمان کُرد، قلههایی وجود داشت که فرماندهی نبرد با ضد انقلاب را در نقاط مختلف کردستان به عهده داشتند و در دفاع از انقلاب اسلامی، حماسهها آفریدند. سربهدارانی که مظلومانه جنگیدند و خاموش به شهادت رسیدند. سردار «جمیل شهسواری» یکی از این سلحشوران است. جوانی مومن، رشید، با اخلاص، با ادب و شجاع که در اطاعت از امام خمینی(ره) سر از پا نمیشناخت و محبت به مردم از سر و رویش میبارید. فرمانده دلاوری که کمتر حرف میزد و بیشتر عمل میکرد. جوانی که ضد انقلاب هر بار نامش را میشنید بر خود میلرزید. رزمندهای که که بارها تا مرز شهادت پیش رفت. با او در سال 1365 هنگامی که فرماندهی سپاه دیواندره را به حقیر سپردند آشنا شدم و هر چه بیشتر او را میشناختم، ارادتم به او افزوده میشد
.
بریدهای از داستان وداع آخر:
در دلم غوغایی بود. به شدت ملتهب بودم، صدای تپش قلبم را میشنیدم، نمیدانم چرا دلشوره عجیبی مرا فرا گرفته بود. دلم گواهی میداد این آخرین دیدار ماست.
شاید به همین خاطر بود که اجازه داد بچهها هر قدر میخواهند او را ببینند و با او بازی کنند!
وقت خداحافظی که رسید، رو به من کرد و گفت: مواظب خودت و بچهها باش دوست دارم مثل خودت تربیت بشوند و با ایمان و شجاع بار بیایند. بعد شانههای جبار کوچولو را در دستان مردانهاش گرفت و گفت: باباجان! بعد از من تو مرد این خانه هستی! مواظب مامان و خواهرهایت باش! هرگز اجازه نده کسی به خانه و خاکت تجاوز کنه. بعد دخترم فروزان را بغل کرد و گفت: دختر گلم! همیشه به یاد خدا باش و حجابت را فراموش نکن. امروز سلاح دخترهای مسلمان در برابر دشمن، حجاب آنهاست.
انتهای پیام/
«شهسوار»
کتاب دوم از مجموعۀ «قصههای سرزمین صفا و وفا»
کتاب «شهسوار» مجموعهای از 52 داستان جذاب از پاسدار دلاور اسلام، فرماندۀ شهید جمیل شهسواری است که توسط دکتر علیاکبر علیزاده به زیور طبع آراسته شده است.
در مقدمه کتاب میخوانیم:
در میان پیشمرگان مسلمان کُرد، قلههایی وجود داشت که فرماندهی نبرد با ضد انقلاب را در نقاط مختلف کردستان به عهده داشتند و در دفاع از انقلاب اسلامی، حماسهها آفریدند. سربهدارانی که مظلومانه جنگیدند و خاموش به شهادت رسیدند. سردار «جمیل شهسواری» یکی از این سلحشوران است. جوانی مومن، رشید، با اخلاص، با ادب و شجاع که در اطاعت از امام خمینی(ره) سر از پا نمیشناخت و محبت به مردم از سر و رویش میبارید. فرمانده دلاوری که کمتر حرف میزد و بیشتر عمل میکرد. جوانی که ضد انقلاب هر بار نامش را میشنید بر خود میلرزید. رزمندهای که که بارها تا مرز شهادت پیش رفت. با او در سال 1365 هنگامی که فرماندهی سپاه دیواندره را به حقیر سپردند آشنا شدم و هر چه بیشتر او را میشناختم، ارادتم به او افزوده میشد.
بریدهای از داستان وداع آخر:
در دلم غوغایی بود. به شدت ملتهب بودم، صدای تپش قلبم را میشنیدم، نمیدانم چرا دلشوره عجیبی مرا فرا گرفته بود. دلم گواهی میداد این آخرین دیدار ماست.
شاید به همین خاطر بود که اجازه داد بچهها هر قدر میخواهند او را ببینند و با او بازی کنند!
وقت خداحافظی که رسید، رو به من کرد و گفت: مواظب خودت و بچهها باش دوست دارم مثل خودت تربیت بشوند و با ایمان و شجاع بار بیایند. بعد شانههای جبار کوچولو را در دستان مردانهاش گرفت و گفت: باباجان! بعد از من تو مرد این خانه هستی! مواظب مامان و خواهرهایت باش! هرگز اجازه نده کسی به خانه و خاکت تجاوز کنه. بعد دخترم فروزان را بغل کرد و گفت: دختر گلم! همیشه به یاد خدا باش و حجابت را فراموش نکن. امروز سلاح دخترهای مسلمان در برابر دشمن، حجاب آنهاست.
برگرفته شده از aliakbaralizade.ir